در حال پرینت ... برای پرینت مجدد، صفحه را رفرش کنید

ستارگان




دسته: صفحه‌ی اصلی مذهبی سیاسی

کد: 14030313234309

تاریخ: 10-06-1403 14:17

https://setargan.com/n/14030313234309


پاسخ به یک شایعه در خصوص شیعه بودن مامون عباسی

سیره سیاسی ائمه اطهار از زبان شهید مطهری /46

پاسخ به یک شایعه در خصوص شیعه بودن مامون عباسی

کلید واژه ها :
هارون الرشید شهید مطهری امام کاظم (ع) مأمون ائمه شیعیان


به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه اطلاع رسانی ستارگان ، استاد شهید مرتضی مطهری در ادامه کتاب سیری در سیره ائمه اطهار در خصوص شرایط سیاسی دوران امام هفتم شیعیان به موضوع معنویت و حق طلبی که در وجود امام کاظم (ع) نهادینه شده بود ، پرداخته و می گوید : هارون الرشید خلیفه مقتدر عباسی نسبت به امام کاظم (ع) احساس خطر می کرد . با اینکه ایشان در ظاهر هیچگونه اقدامی برای قیامِ ظاهری با هارون نکردند اما هارون تشخیص می داد که امام (ع) انقلاب معنوی و عقیدتی بر پا کردند .

شهید استاد مطهری در ادامه می افزاید: زمانی که هارون می خواست پسرش امین را و پس از اون پسر دیگرش مأمون را خلیفه کند ، امام کاظم (ع) را مانع این جانشینی می دید . چون زمانی که چشم ها به امام کاظم (ع) بیافتد ، چهره ی حقیقت آشکار می شود و مشخص خواهد شد که امام کاظم (ع) کسی است که لیاقت خلافت را دارد . امام کاظم (ع) هیچگونه قیامی نکردند ، اما هماان مقایسه وضع ایشان نشان دهنده آن است که هارون و فرزندانش غاصب خلافت اند .

مأمون ، شیعه ای اثبات شده 

شهید مطهری همچنین به مساله شایعه و توهم شیعه بودن مامون فرزند هارون الرشید اشاره کرده و خاطر نشان می کند: در تاریخ ، مأمون طوری عمل کرده است که بسیاری می گویند او شیعه بوده است . او در مجلسی از حضار می پرسد : اگر گفتید چه کسی تشیع را به من آموخت ؟حاضران پرسیدند چه کسی؟ و او ، پدرش هارون را آموزگار تشیع خود معرفی کرد . برای حاضران سوال شد که : مگر پدرت مخالف هرچه شیعه و ائمه شیعه نبود ؟ اما مأمون گفت :« در یکی از سفر های حج پدرم که من هم همراهش بودم ، همه به دیدن پدرم هارون می آمدند و پدرم از همه میهمانان، راجع به اجدادشان سوال می کرد تا متوجه قریشی یا غیر قریشی ، انصار و مهاجر بودن اجداد آنها بشود . روزی دربان به پدرم گفت کسی آمده است و می گوید "موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب" است. پدرم در زمان از جا برخاست و گفت با احترام ایشان را بیاورند . به من و برادرم گفت که برویم و از ایشان استقبال کنیم . مرد که وارد شد ما با چهره ای که معنویت و تقوا از وجناتش هویدا بود ، مواجه شدیم . بعد از بسیار تکریم کردن وی، او را بالاتر از خود نشاند او که خواست برود ، پدرم دوباره به ما دستور داد ایشان را بدرقه کنیم و ماهم تا دم خانه شان، ایشان را بدرقه کردیم . آن مرد در همان حین آرام به من گفتند : تو روزی خلیفه خواهی شد و من یک توصیه بیشتر به تو نمی کنم آن هم این است که با اولاد من بد رفتاری نکن . بعد از آنکه بازگشتم ، از پدر پرسیدم او که بود که او را اینقدر احترام کردی ؟ پدرم گفت : راستش را بخواهی این مسندی که ما بر آن نشسته ایم مال این هاست . پرسیدم: پس چرا خلافت را واگذار نمی کنی؟ گفت : تو که فرزند من هستی اگر بدانم در دلت خطور می کند که مدعی مقام من بشوی ، آنچه چشم هایت بر آن قرار دارد را روی سینه ات می گذارم .

استاد در ادامه می گوید: از همین جا می توان فهمید که نفوذ معنوی ائمه شیعیان چقدر بوده است . آنها نه شمشیر داشتند و نه تبلیغات ، ولی دل ها را داشتند و هرکسی یکبار ایشان را می دید ، متوجه حقیقت وجود آنها می شد .

 

منبع : سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام

مولف : استاد شهید مرتضی مطهری

صفحات : ۱۵۴_۱۶۰

تخلیص : زهرا ذاکری