در حال پرینت ... برای پرینت مجدد، صفحه را رفرش کنید

ستارگان




دسته: صفحه‌ی اصلی مذهبی سیاسی

کد: 14030318231050

تاریخ: 18-06-1403 14:26

https://setargan.com/n/14030318231050


ماجرای توصیه امام کاظم(ع) برای رفع حاجت مردم

سیره سیاسی ائمه اطهار از زبان شهید مطهری /47

ماجرای توصیه امام کاظم(ع) برای رفع حاجت مردم

کلید واژه ها :
مالیات سنگین شیعه شهید مطهری امام کاظم (ع) اهواز


به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه اطلاع رسانی ستارگان ، استاد شهید مرتضی مطهری در ادامه کتاب سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام در فصل مربوط به بیان شرایط امامت پیشوای هفتم شیعیان به بیان حد نفوذ ائمه شیعیان در میان دربار خلافت عباسیان اشاره و روایتی را نقل می کند و می گوید : یکی از ایرانی هایی که اهل اهواز و شیعه بود ، تعریف می کند : والی اهواز مالیات های خیلی سنگینی برای من منظور کرده بود که اگر می خواستم آن ها را پرداخت کنم ، از زندگی ساقط می شدم . اتفاقا در این میان، والی اهواز معزول شد و والی دیگری بر جای او نشست . من هم بیم داشتم نکند این والی جدید هم مثل قبلی آن مالیات ها را برای من وضع نماید . دوستانم به من گفتند این والی باطناً شیعه است و توهم که شیعه هستی ، شاید این راه فرجی شد که مالیات سبک تری برایت بنویسند . وی می افزاید: من جرأت نکردم نزد والی اهواز بروم ، تصمیم گرفتم به سمت مدینه بروم و از امام کاظم (ع) توصیه ای بگیرم . رفتم خدمت امام کاظم (ع) ، ایشان نامه ای نوشتند که دو سه خط بیشتر نداشت و به من گفتند این را به دست والی اهواز برسانم . مضمون نامه اینچنین بود :«قضای حاجت مؤمن و رفع گرفتاری از مؤمن در نزد خدا چنین است. والسّلام .»

این فرد اهوازی ادامه می دهد: فهمیدم نامه را باید محرمانه خدمت والی اهواز ببرم . شبانه به سوی خانه او به راه افتادم . تا او فهمید من از سوی حضرت موسی بن جعفر (ع) آمدم ، نامه را از من گرفت و بوسید بعد صورت و چشم های من را بوسید ، من را به خانه برد و همانند یک کودک از من سؤال کرد : واقعا خدمت موسی بن جعفر (ع) بودی ؟؟ گفتم بله . پرسید گرفتاری ات چیست ؟ برایش توضیح دادم ، همان موقع دفتر را آورد و موضوع را اصلاح کرد .

شهید مطهری این روایت را از زبان شیعه اهوازی چنین ادامه می دهد: پس از آن، والی شیعه، از من پرسید : چون امام (ع) گفتند هرکس مؤمنی را مسرور کند چنین و چنان؛  می توانم خدمت دیگری هم به تو بکنم ؟ قبول کردم . گفت می خواهم هرچه دارایی دارم امشب با تو نصف کنم لطفا این را از من بپذیر . خلاصه بعد از این ماجرا دوباره نزد امام کاظم (ع) رفتم و ماجرا را شرح دادم . ایشان هم تبسمی کردند و خوشحال شدند .

 

منبع : سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام

مؤلف : استاد شهید مرتضی مطهری

صفحه : ۱۵۹

تخلیص : زهرا ذاکری