به گزارش خبرنگار فرهنگی پایگاه اطلاع رسانی ستارگان، زهرا ذاکری در کوتاه نگاره ای نوشت:
با راننده گرم صحبت شده بودم ، لهجه ی عراقی اش که شبیه خرمشهری های خودمان بود ، بدجور مرا مجذوب کرده بود . از زندگی و روزمره اش می گفت و منم با خودم فکر می کردم ، با این ماشین دوج گرون قیمتش ، چرا مسافرکشی ؟! مرسوم بود ! تو عراق نسبتا همه ی ماشینا مدل بالا بودن ، مسافربر هم زیاد داشتند .
خلاصه کمی گذشت ؛ ناگهان توی دست اندازی افتاد و ناله اش شروع شد .. می گفت : «همه جاده هامون همینه ، جاده نداریم که ،، این ماشینام تو این جاده های بد به هیچ دردی نمی خورن . بعدم خراب که بشن تعمیرکار نداریم ، یا باید باهاش بسازیم یا عوضش کنیم . من یه بار اومدم ایران ، واقعا کشور خوبی دارید ، جاده های شما رو که می بینم ....» به دور و اطرافم نگاه کردم ، همه اش خرابه بود ! راست می گفت ،، شاید ما زیادی به ایران بی معرفتی می کنیم ، زیبایی هایش رو نمی شناسیم و فقط حس می کنیم باید بهتر بشیم ، حالا چجوریش ؟ انشالا ی دست غیبی میاد نجاتمون میده ... از همینجام شروع میشه ...
وقتی هیچ تلاشی برای ایرانمون نمی کنیم و با "رفتن" سعی می کنیم لاپوشونی کنیم و نشستیم نگاه می کنیم کشورمون رو به باد بدن .. چه توقعی داریم ؟!. وقتی نه سعی می کنیم ادبیاتمون رو گسترش بدیم ، نه فرهنگمون رو .. تازه با گفتن کلمات زبان های دیگه هم داغونش می کنیم ، وقتی تا حرف سنت های ایرانی میشه بهش اعتقاد نداریم ،، وقتی سعی نمی کنیم با حداقل شغلی که داریم ، تلاشی برای ایرانمون بکنیم ، چه توقعی داریم ؟! ما باید ی کاری ی طوری برای "وطن" بکنیم .. اگر فقط نگاه کنیم که ذره ذره ی خاک وطنمون داره از بین میره و جلوش رو نگیریم اگر اجازه ی دخالت بعضی ها که نباید رو در مسائل کشورمون بدیم ؛ در ادامه ذره ای از موجودیت خودمون هم نخواهد ماند !
سه تارستان