به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه اطلاع رسانی ستارگان، استاد شهید مرتضی مطهری در ادامه کتاب سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام و در بیان شخصیت سیاسی و فکری پیشوای هفتم شیعیان پیرامون موضع فکری و سیاسی امام کاظم (ع) نسبت به اقدامات خلفای عباسی سه مورد از روایاتی که از زندگی امام موسی بن جعفر علیهما السلام نقل شده و می تواند ابعاد شخصیت سیاسی و فرهنگی ایشان را نشان دهد را ذکر می کند. مولف همین موارد را موجبات شهادت امام کاظم (ع) دانسته و جاذبه معنوی ایشان را از جمله موارد اصلی این احساس خطر خلف از ایشان معرفی می کند.
جاذبه شخصیتی امام کاظم و داستان بشر پابرهنه
شهید مطهری در این زمینه به نقل روایتی در این خصوص پرداخته و می گوید: روزی امام علیه السلام از کوچه های بغداد می گذشتند که به در خانه ای می رسند . از این خانه صدای تار و تنبور و آواز می آمد و معلوم بود در حال رقص و پایکوبی هستند . امام کاظم (ع) لحظه ای ایستادند و همان موقع خادمی از خانه بیرون آمد تا زباله ها را دم در بگذارد . امام کاظم (ع) از او پرسیدند : صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟ خادم پاسخ داد : این همه تجملات نشانه از بندگی دارد ؟ معلوم است که او آزاد است . امام کاظم (ع) گفتند : بله ، اگر او بنده (بنده ی خدا) بود که اینگونه رفتار نمی کرد . امام کاظم (ع) از محل عبور کرده و رفتند و صاحب خانه که دید بازگشتن خادم طول کشیده به سراغ او رفت . خادم ماجرا را تعریف کرد . صاحب خانه که «بشر» نام داشت و بعدها به خاطر آنکه پابرهنه بیرون آمده بود از منرل و دنبال امام دویده بود به "بشر حافی" معروف شد، پابرهنه و با عجله به سوی امام کاظم (ع) دوید و به امام (ع) گفت : آقا ! من از همین ساعت می خواهم بنده خدا باشم . در نقل روایات هست که بشر حافی به خاطر این لحظه دیگر کفش بر پا نکرد و گفت که این لحطه رهایی من از آزادی و رسیدن به سعادت بندگی بوده است. این داستان که به گوش هارون رسید و وی از جاذبه معنوی ایشان مطلع شد. از جمله این موارد بود که خلفا نسبت به ادامه حیات ائمه و امام کاظم علیه السلام احساس خطر می کردند .
زیرکی و هوشیاری در تبلیغ اسلام حقیقی از سوی امام هفتم
شهید مطهری در ادامه به دومین روایت در میان زندگی پربار امام هفتم شیعیان اشاره ومی افزاید: امام کاظم (ع) همواره تبلیغ عقاید می کردند و وجهه ی درست قضایا و اسلام حقیقی را برای مردم آشکار می کردند اما همیشه طوری رفتار می کردند که مدرکی هم دست کسی نیافتد .
استاد مطهری در ادامه به روایتی دیگر در این خصوص اشاره و می گوید: صفوان جمال مردی بود که یک بنگاه کرایه وسائل حمل و نقل داشت که اکثر آنها شتر بودند. روزی هارون الرشید به قصد سفر مکه نزد صفوان آمد و از او خواست شترهایش را برای سفر مکه به او کرایه دهد . صفوان مردی شیعه و از اصحاب امام کاظم (ع) بود اما برای آنکه قصد هارون سفر حج بود وسائلش را به هارون کرایه داد . بعد از گذشت چند وقت نزد امام کاظم (ع) آمد و قضیه را شرح داد . امام کاظم (ع) فرمودند : باقی هزینه کرایه را هنوز نداده است ؟ صفوان گفت : خیر . امام (ع) فرمودند : به دل خودت رجوع کن ، آیا راضی هستی هارون اینقدر زنده بماند که برگردد و باقی کرایه تو را بدهد ؟ اگر آری؛ تو به همین مقدار، راضی به بقای ظالم هستی و این گناه است . صفوان رفت و تمام این کاروان شترهایش را یکجا فروخت . بعد هم نزد طرف قرارداد رفت و قرارداد را فسخ کرد . خبر به هارون رسید . هارون دستور داد صفوان را بیاورند . از او پرسید قضیه از جه قرار است ؟ اما صفوان طفره می رفت . هارون که خبردار شده بود گفت : می دانم قضیه چیست . آیا موسی بن جعفر (ع) خبردار شده و به تو گفته است که این خلاف شرع است ؟
استاد مطهری در ادامه بیان می کند که : امام کاظم (ع) حقیقت را آشکار می کردند اما به طرز مناسب آن !
امام کاظم (ع) و نمازهای پی در پی در زندان
مولف کتاب سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام در ادامه به روایت دیگری پرداخته و می گوید: یکی از روزهایی که امام کاظم (ع) در زندان بودند ، هارون الرشید، فضل بن ربیع را به نزد امام (ع) فرستاد تا وی با به کار بستن سیاست و ابراز علاقه ظاهری به ایشان، اما علیه السلام را مورد بازجویی قرار دهد. امام کاظم (ع) در حال اقامه نماز بودند که متوجه شدند فضل آمده است . فضل هم با لباس رسمی و شمشیر و .. ایستاده بود تا نماز امام کاظم (ع) تمام شود که پیام خلیفه را ابلاغ کند . امام کاظم (ع) هم تا سلام نماز را دادند با الله اکبر مجدد، شروع به نماز دیگری کردند و به فضل مهلت سخن ندادند. چندین بار این عمل تکرار شد و فضل فهمید امام علیه السلام می خواهند از این طریق او را پس بزنند . زمانی که امام برای آخرین بار در حال سلام دادن بودند ، فضل امان نداد و سخنش را شروع کرد و البته در کمال ادب تمام پیغام هارون الرشید را به امام کاظم (ع) رساند . گفت : پسرعموی شما هارون سلام رساند و گفته است بر ما ثابت است که شما گناهی ندارید اما مصالح ایجاب می کند فعلا در اینجا باشید . من هم دستور دادم آشپز مخصوص بیاورند که هرچه خواستید برایتان آماده کند . امام فرمودند:«مال خودم اینجا نیست که اگر بخواهم خرج کنم از مال حلال خودم خرج کنم . و من هم آدمی نیستم که بگویم جیره این ماه من چقدر است ...» گفتن آخرین کلمه همانا و الله اکبر امام کاظم (ع) برای نماز جدید هم همانا.
مولف کتاب نتیجه می گیرد: خلفا می دیدند که هیچ راهی برای وادار کردن ائمه (ع) به تابعیت و تسلیم نیست . خود خلفا می دانستند شهید کردن ائمه اطهار (ع) چقدر برایشان گران تمام میشود اما سیاست شان که هیچگونه هم از آن کوتاه نمی آمدند ، اینگونه ایجاب می کرد که شهید کردن ائمه (ع) آسان ترین راه است .
منبع : سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام
مولف : استاد شهید مرتضی مطهری
صفحات : ۱۶۲_۱۶۶
تخلیص : زهرا ذاکری
سه تارستان